شخصیتپردازی در تئاتر دفاعمقدس
جنگ پدیدهای است که، علاوه بر اینکه همهی اقشار، همهی افکار و همهی منابع یک کشور را به خود معطوف میکند، مسائل و مقولههای معتنابهی را پدید میآورد و همهی نظریهپردازان و صاحبان اندیشه را وادار میسازد که هر کدام از زاویه و منظری به آن نگاه کنند. روانشناس، جامعهشناس، تاریخنگار، اقتصاددان، فیلسوف، دانشمند، هنرمند و... هر کدام به شکلی با این پدیدهی واحد درگیر میشوند. پدیدهای که گویا همچون شمشیر داموکلس همیشه بشریت را تهدید کرده است. با نگاهی اجمالی به تاریخ تمدن بشری، از بدو خلقت تا اکنون، معدود سالهایی میتوان در تاریخ سراغ داشت که دنیا طعم جنگ را نچشیده باشد و گویا جنگ راهحلی بوده است برای از بین بردن اختلافات و بر کُرسی نشاندن ایده و خواستهی طرف غالب.
«بررسی تاریخ زندگی انسان نشان میدهد که غالباً تضاد منافع افراد، سازمانها و قدرتها با توسل به زور حل شده است. در واقع به نظر میرسد نسخهی اصلی و منحصر به فرد تزاحم انسانها، تنها در اِعمال خشونت و به کارگیری پرخاشگری نهفته است. راهحلهای دیگر در این میان، یا به کار گرفته نمیشوند و یا پس از مدتی جای خود را به جنگ و خونریزی میدهند. یک بررسی ساده روشن میکند که از قرنها زندگی انسان بر روی زمین، تنها 270 سال آن بدون وجود جنگ گذشته است. هنگامی که دقیقتر به موضوع مینگریم، متوجه یک تمایز مشخص و ظریف میشویم. در سطح نظری، سخن از صلح و سازش افراد با یکدیگر بسیار گفته شده است. آنچه به بدبینی و منفینگری تعدادی از صاحبنظران تعبیر میشود واقعیت کنونی زندگی انسان است. این امر حتی عدهای را بر آن داشته تا با نفی کلیهی زمینهها و ظرفیتهای بشر، جهت سازش با دیگران، همصدا با معترضین به خلقت چنین موجودی، فتنهانگیزی و تمایل به "شر" را وجه غالب فطرت انسان بدانند. به راستی کدام سخن به اصل فطرت و ساختار خلقت انسان نزدیک بوده و چه نوع مفهومپردازی در تبیین واقعیت وجودی آدمی با حقیقت سازگارتر است؟
پاسخ به این پرسش ساده نیست. در واقع این سؤالی است که در طول تاریخ زندگی انسان، ذهن متفکران را به خود مشغول داشته است، واقعیت این است که با توجه به ساختارهای موجود در زندگی کنونی انسانها، بدبینی فوقالذکر تا حد زیادی صحت دارد. اما نکتهی ظریف نهفته در تفکر خوشبینانهی عدهی دیگری از صاحبنظران، توجهی آنان به ظرفیتهای بالقوهی انسان است که در صورت پرورش صحیح میتواند، علیرغم تزاحم و برخورد منافع، در کنار دیگران با صلح و آرامش به زندگی خویش ادامه دهد. غفلت از این موضوع در حقیقت نادیده گرفتن بخشی از وجود انسان و غلو در جنبهی دیگر است. این دو جنبه همواره موضوع بحثهای داغی بوده و تا مشخص نشدن مرزبندیهای ساختاری وجود انسان و چگونگی تعارضهای فردی و گروهی، همچنان ادامه خواهد یافت. در این میان نکتهی قابل ذکر آنکه، صرف وجود جنگ در صحنههای کنونی زندگی بشر، ما را بر آن میدارد که به صورت جدی بدان پرداخته و به عنوان بخش مهمی از زندگی خویش، علیرغم خواست قلبی و حداقل به علت لزوم پرداختن به ملاحظات دفاعی، به آن تن دهیم. این ضرورت متفکران و خصوصاً دانشمندان علوم انسانی را بر آن داشته تا درصدد پاسخگویی به پرسشها و نیازهای انسان در این مورد برآیند.»(1)
یکی از قالبهای هنری که فضای جنگ و مسائل مربوط به آن را در خود جای داده و سعی دارد با پرداختن دراماتیک، مقولهی جنگ را مطرح و مورد بررسی قرار دهد، تئاتر است. و تئاتر دفاعمقدس یکی از قالبهایی است که به مقولهی جنگ و دفاع میپردازد. به مقولهای که به یکی از سه تم اصلی آثار هنری میپردازد. "جوزف کنراد" ابراز میکند که آثار هنری به سه تم بنیادین میپردازند: 1ـ عشق 2ـ مرگ 3ـ جنگ
جنگ ایران و عراق علاوه بر دارا بودن مؤلفههای دیگر جنگها، جنبههای ارزشی و اعتقادی را نیز با خود به یدک میکشد. جنگی نابرابر که آن را در اذهان ایرانیان به یک پدیدهی مقدس تبدیل کرده است. چرا که برای مردم ایران مفهوم جنگ در قالب دفاع در مقابل تجاوز مطرح است. با نگاه اجمالی به متون نمایشی، الگوهای داستانی رایج تئاتر دفاعمقدس را میتوان به شکل زیر ردیابی کرد:
«1ـ مورد توجه قرار دادن و تجلیل از صبر و شکیبایی همسران و مادران شهداء و جانبازان.
2ـ تغییر نگرش و تحول ـ مثبت ـ افراد(سربازان و یا افراد عادی) تحت تأثیر محیط و فرهنگ جبهه در زمان جنگ و یا دوران اسارت.
3ـ پرداخت به شجاعتها و ویژگیهای اخلاقی، کاری و اعتقادی فرماندهان و افراد شاخص در دوران جنگ که شاید در حال حاضر شهید باشند.(الگوسازی)
4ـ تأکید بر لزوم و ارزش دفاع در برابر تهاجم و تقویت حس غرور و سربلندی به پاس هشت سال دفاع از خاک، ناموس و اعتقادات به جای پشیمانی از چرایی جنگ(فراتر از نگاه ملی و از دیدگاه دینی)
5ـ نقش کمکهای غیبی و باورهای مذهبی در پیروزی رزمندگان(ارتباط با خدا)
6ـ ترویج فرهنگ ظلمستیزی، شهادتطلبی، ایثار و اهمیت جایگاه و ارزش مقام شهید.
7ـ نقش و تأثیر شهداء در زندگی امروز.
8ـ محکوم کردن تجاوز عراق با پرداختن به تغییر نگرش و تحول سربازان و درجهداران عراقی تحت تأثیر باورهای ارزشی، اخلاقی و اعتقادی رزمندگان ایرانی.»(2)
جنگ هر چند پدیدهی تمدنسوز است، اما به همان مقدار فرهنگساز است، اکثر آثار هنری ماندگار در دوران پس از جنگ خلق شدهاند، از رمان و داستان گرفته تا فیلم و سبک و مکاتب هنری.
اهمیت مقولهی جنگ تا جایی است که حدود 2500 سال پیش اندیشمند چینی، "سون جو" کتابی را با عنوان هنر رزم به نگارش درآورده است که تا به امروز به عنوان منبع مرجع و مهمی در قلمرو جنگ از آن یاد میشود و همچنان یکی از کتب پرطرفدار میان اهل کتاب و رزم به حساب میآید.
سون جو، پنج عامل حاکم بر هنر رزم برمیشمارد که سجایای اخلاقی و مؤلفههای شخصیتی در آن بین از جایگاه خاصی برخوردارند. «پنج عامل ثابت بر هنر رزم حاکم است که تمامی آنها را باید همیشه مدنظر داشت. این عوامل عبارتند از: قانون اخلاق، آسمان، زمین، فرمانده، روش و انضباط. قانون اخلاق، مردم را در هماهنگی کامل با رهبر قرار میدهد، به گونهای که از جان گذشته و بدون ترس از خطرات، از او پیروی میکنند.
آسمان به معنای شب و روز، سرما و گرما و زمان و فصل است.
زمین، شامل فاصلههای دور و نزدیک، خطر و امنیت، زمین باز یا گذرگاههای تنگ، و احتمالات مرگ و زندگی است.
فرمانده، بیانگر فضایل خردورزی، صمیمیت، خیرخواهی، شجاعت و قاطعیت است.
روش و انضباط، یعنی سرداری سپاه در تقسیمبندیهای مناسب، رتبهبندی سازمانی درجات در میان افسران، نگهداری و مرمت راههایی که آذوقه و مهمات از طریق آنها به سپاه میرسد، و نظارت بر هزینههای نظامی.
این پنج عاملی است که هر سردار باید با آنها آشنا باشد. آن کسی که آنها را بداند، پیروز خواهد شد. آن کس که نداند، شکست خواهد خورد.»(3)
جنگ پدیدهای است که فرد و گروه را به یک اندازه درگیر خود میکند. شاید به جرأت بتوان گفت که جنگ تنها پدیدهای است که همهی آحاد مردم را به خود معطوف میسازد، تنها تفاوت در کیفیت و منطقهی درگیری است. در حاشیه بودن یا در بطن و خط مقدم بودن، به هر ترتیب جنگ مشغلهی فکری همهی آدمهای دوران جنگ است.
نمایشنامهنویس تنها به "عمل جنگی" نمیپردازد بلکه علاوه بر آن یکی از مهمترین موضوعات نویسنده "حالت جنگی" است.
«نوشتن نمایشنامههای "عمل جنگی" تنها پردازش ممکن انگیزهی جنگ در تئاتر نیست. طرح سؤال از زاویهی پدیدهي نظامی، بدون شک مقابله با نقطهنظر دیگری را ایجاب میکند که جنگ را محدود به میدان جنگ نمیدارد، بلکه با آن مثل سمپتوم یا بیماری پیکر اجتماع و حتی پیکر انسان برخورد میکند.
پس به جا است که به جنگ به عنوان فروپاشی سیاست اندیشید، که شهر و تأسیسات آن را دچار بحران میکند، درد اجتماعی که گروه و فرد را به یکسان مبتلا میکند. اندیشیدن به جنگ همچون "عمل" نیست، یعنی مثل کشمکش یا نبردی که گروههای متشکل را به دور یک "مخاصمه" متمرکز میکند، بلکه مثل "حالت" است. مقدّرات چنین پدیدهای از پایگاه خود در دنیای نظامیگری جدا میشوند تا جامعهی مدنی و مردمان آن را، با فردیتشان یا طبیعت وجود انسانیشان، فتح کنند.
"حالت جنگی" به عنوان موضوع نمایشنامهنویسی، بیان فصیحی از انگیزههای اجتماعی و حیاتی، سیاسی و فردی را ایجاب میکند، چیزی که ضرورتاً متضمن چشمپوشی از حماسی و بازگشت به مقولههای مهم فرم دراماتیک و بهخصوص عمل ارگانیک و پرسناژی ـ که به عنوان ذات شخصی و روانشناختی منظور شده ـ نیست.»(4)
مهمترین عنصر برای نمایشنامه پس از طرح و داستان، عنصر شخصیت است. تا جایی که بین اصحاب نمایشنامهنویسی جملهای با این مضمون رایج است که: «نمایشنامهنویسی یعنی آفریدن شخصیت.»
و ارسطو در اولین کتاب در حوزهی نظریه و مفاهیم تئاتر یعنی فن شعر به این مسأله اشاره میکند. «مبداء و روح تراژدی، افسانه و داستان است و سیرت و خصلت در مرتبهی ثانی است.»(5)
برای خلق شخصیتهای نمایشی، ابتدا باید آنها را به درستی شناخت تا دربارهی آنها به درستی نوشت. یکی از معضلاتی که در خلق شخصیتهای نمایشی حوزهی تئاتر دفاعمقدس وجود دارد، عدم شناخت نویسنده از اشخاص نمایش است.
اگر نمایشنامهنویس قصد ارائهی الگوهای شخصیتی از طریق متنش را دارد بایستی به شناخت کافی از آدمها و اشخاص دست یابد تا همهی اشخاص شبیه هم و مانند هم و به صورت نمونه کلی جلوه نکنند. و در حد "سید"، "حاجی"، "برادر" و "بسیجی" مطرح نشوند. اشخاص نمایشی بایستی چند بعدی و شناسنامهدار باشند.
اگر این شناخت حاصل شود، شخصیتها در جهان ساختهی نمایشی خودشان شروع به صحبت میکنند و دیگر اینگونه نمیشود که حرفهای زده شده توسط اشخاص نمایش، گویا متعلق به خود نویسنده باشد و این نویسنده است که پشت سر تمامی اشخاص و به جای آنها شروع به صحبت بکند. در متون نمایشی تئاتر دفاعمقدس این مشکل بیشترین بسامد را دارد.
«شخصیت، کارکردی اساسی در سازماندهی نمایش دارد. هر شخصیت، خواه اصلی باشد یا فرعي، نقشی در کنش نمایشنامه ایفا میکند. به دور از هرگونه سببیت اخلاقی یا روانشناختی که فوراً باعث توجیه کنش میگردد، شخصیتها از خلال اعمالشان، به عنوان یک آفرینش نمایشی و نه مانند وجودی انتزاعی و اولیه هویت مییابند.»(6)
علاوه بر جایگاه شخصیت در متون نمایشی، یکی از مهمترین کارکردهای شخصیت در متون نمایشی دفاعمقدس، ارائهی الگو و اسوههایی برای جوانان است. اما متأسفانه کمتر شخصیتی در جهان متون نمایشی خلق شده است که بتواند در روح و ذهن جوانان تأثیر مناسب را گذاشته و او را برانگیزاند. «جوان در روند بلوغ خود، به دنبال شناخت ابعاد وجودی خود و یافتن هویتی خاص است و در این میان به آنچه که به وی عرضه میشوند، به شدت حساس بوده و از آنها تأثیر میپذیرد.»(7) طبعاً جوانان برای ادامهي مسیر زندگی خود الگوها و اسوههایی را به عنوان راهنما و چراغ راه خود انتخاب میکنند و سعی دارند خود را به اندیشه و کردار آن اشخاص نزدیکتر سازند.
در واقع میتوان گفت که شخصیتپردازی یکی از مهمترین ابزارهای تأثیرگذار در آثار نمایشی است که ماندگاری و ارزش متون نمایشی را تضمین میکند. اما اینکه شخصیت چیست و چگونه میتوان به این امر مهم دست یافت، لازم است قدری در این مقوله بحث و مداقه صورت بگیرد. شخصیت، عامل اصلی در انجام عمل و رویدادهای نمایشی است. اگر موتور نمایشنامه رویداد باشد، شخصیت سوخت آن است و بدون حضور و وجود شخصیت موتور درام به کار نخواهد افتاد.
شخصیت یا Personality در زبان عامیانه به صفت یا خصوصیتی اطلاق میشود که در بعضی از افراد وجود دارد. شخصیت در زبان عامیانه به "جربزه"، "جنم"، "مناعت طبع" و... تعبیر میشود، که در عدهای وجود دارد و عدهای فاقد آن هستند.
شخصیت در اصل مجموعه صفاتی است که با ثبات نسبی در یک فرد وجود دارد و به دیگران اجازه میدهد تا بتوانند رفتار او را تا اندازهای پیشبینی کنند و او را از دیگران متمایز سازند. به طور کلی میتوان گفت که شخصیت مجموعهای از جنبههای بدنی، عادات، تمایلات، حالات و افکار و رفتارهایی است که در فرد به صورت خصوصیات و صفاتی نسبتاً پایدار درآمده است و به صورت یک کل واحد عمل میکند.
بعضی از جنبههای شخصیت مثل حالات بدنی نسبتاً آشکار هستند و دیگران میتوانند این جنبه از شخصیت را مشاهده کنند و با روشهای گوناگون مورد سنجش قرار دهند. به این جنبه از شخصیت، صفات ظاهری یا شخصیت برونی گویند.
جنبههای دیگری از شخصیت مثل هیجانها، ترسها، تخیلات، آرزوها و تمایلات فرد آشکار نیستند و یا اینکه خود فرد نمیخواهد دیگران از آن مطلع شوند. به این جنبههای شخصیت، صفات باطنی یا شخصیت درونی گفته میشود.
برای شخصیت تعریفهای متعددی ارائه شده است که یکی از کوتاهترین و جامعترین آنها متعلق به گوردن آلپورت است. او میگوید: «شخصیت هر فرد یعنی آن چیزی که واقعاً او هست.»
آلپورت معتقد بود که «شخصیت، عمومی یا همگانی نیست، بلکه برای هر فردی اختصاصی و بیهمتا است.»(8)
و برای ساختن این شخصیتهای اختصاصی و بیهمتا نیاز به مطالعه و شناخت اشخاص نمایشی است. شخصیتها در متون نمایشی قابل باور هستند که ملموس و حقیقت مانند باشند. و در حوزهی تئاتر دفاعمقدس کمتر اشخاصی این ویژگی را دارند. شاید به جرأت بتوان گفت که تنها اشخاص نمایشی "علیرضا نادری" قابل باورترین شخصیتهای ادبیات نمایشی دفاعمقدس هستند. شخصیتهای متونی چون عطا سردار مقلوب، سه پاس از حیات طیبهی نوجوانی نجیب و زیبا، دو و چهار حکایت از حکایتهای رحمان، پچپچههای پشت خط نبرد، 31/6/77 که شخصیتهای ملموس، قابل باور و حقیقت مانندی هستند.
ارسطو تقریباً اولین کسی است که به تحلیل شخصیت و کم و کیف آن در درام پرداخته است. او «شخصیتهای نمایشی را افرادی میداند که از اعمال قهرمانان واقعی تقلید میکنند تا باعث خیالانگیزی تماشاگر شوند.»(9)
برای شناخت شخصیت لازم است نویسنده محیط زندگی کاراکتر را به گستردگی هر چه بیشتر بشناسد. «یعنی باید ارتباط او را در کانون خانواده تا اجتماع بزرگ جهانی در مقطع زمانی موردنظر نمایشنامه بررسی کند. جایگاه و مقام او را باید در دوایر متحدالمرکز پیدا و معرفی نماید.
در این گام، ما با علم جامعهشناسی روبهرو هستیم. چرا که باید نویسنده بتواند اعمال و رابطههای قهرمان و جایگاه او را به درستی نشان دهد. شناخت این عناصر به او کمک میکند که بتواند کاراکتر و کنش کاراکتر را باورپذیر ارائه دهد. نویسنده برای شناخت جامعالاطراف کاراکتر، باید از روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه، مذهب و... آگاهی داشته باشد.»(10) تا شخصیت را از چهار بعد اصلی به شرح زیر بتواند خلق و پرداخت کند:
1ـ بعد فیزیکی 2ـ بعد اجتماعی 3ـ بعد روانی 4ـ بعد اعتقادی
در نمایشنامههای دفاعمقدس، شخصیتهایی تأثیرگذار هستند که دارای شناسنامهاند و معنی کامل کلمه "شخصیت" هستند. منظور از شخصیت در این مرحله همان چند بعدی و چند لایه بودن آن است که شخص بازی را از تیپ و دیگر گونههای اشخاص بازی منفک میکند. در ادبیات نمایشی، تقسیمبندی به شرح ذیل وجود دارد که شناخت آن ما را در پرداخت و خلق اشخاص نمایش یاری میکند.
تقسیمبندی اشخاص بازی
1ـ نمونهی نوعی یا تیپ: شخصی است که مصداق آن آحاد همهی اعضای یک قشر یا صنف یا طبقهی اجتماعی است. این نوع شخص مختصات کلی آن قشر را دارد. به عبارتی شخص بازی که ویژگیهای اخلاقی، کرداری و... را به شکل بیرونی داشته باشد. تیپ تکساحتی است، یک وجهی است و رفتارهای ثابتی دارد به همین خاطر قابل پیشبینی است. تیپ، شخصی است که وحدت جداییناپذیر جزء و کل را تجسم میبخشد. پس اینکه در متن نمایشی قید کنیم که شخص بازی بسیجی، فرمانده و یا تخریبچی است، کافی نیست. و شخص بازی را به صورت تیپ معرفی کردهایم.
2ـ نمونهی کلی یا کهنالگو: شخصی است که بیشتر تجسد یک مفهوم است. مثلاً خست، دنائت و... که اینگونه اشخاص نیز تکبعدی هستند و مناسب درام نیستند. اینگونه اشخاص بیشتر در متون نمایشی دوران قرون وسطی رایج بود.
3ـ شخصیت: ترکیبی از همان نمونهی نوعی با مختصات ویژه و البته درونی است. این نوع اشخاص چند بعدی هستند. قابل پیشبینی نیستند. چند لایه و چندساحتی و پیچیده هستند. این نوع شخص بازی مناسبترین نوع در جهان درام است. اکثر اشخاص بازی متون نمایشی "علیرضا نادری" و برخی از اشخاص متون نمایشی "جمشید خانیان" از این نوع هستند. و از نویسندههای نسل جوان، حمیدرضا آذرنگ، آرش عباسی و حمیدرضا نعیمی، شخصیتهای تأثیرگذار و قابل باوری ارائه کردهاند.
4ـ تیپ ـ شخصیت: شخص بازی که هم ویژگیهای تیپ را دارند و هم خصیصههای شخصیت را، این نوع اشخاص از لحاظ درونی شخصیت و از نظر بیرونی تیپ هستند. برخی اشخاص متون نمایشی سیدحسین فداییحسین و علیرضا حنیفی از این دسته هستند.
یکی دیگر از دستهبندیهای اشخاص بازی، دستهبندی "پیچیده ـ ساده" اشخاص است که شخص هر چقدر از ساده بودن فاصله گرفته و به پیچیدگی سوق پیدا کند باعث قوام و تأثیرگذاری آن خواهد شد. به خاطر اهمیت موضوع این نوع تقسیمبندی را یادآوری میکنیم.
اشخاص بازی پیچیده و اشخاص بازی ساده
«اشخاص بازی را بر حسب پیچیدگیهای روانی و یا سادگی ساختمان وجودشان، همچنین بر اثر تأثیر پذیرفتن از آنچه در پیرامونشان میگذرد و یا تأثیرپذیریشان از اثرات محیط، به اشخاص بازی پیچیده و اشخاص بازی ساده تقسیم میکنند. اشخاص بازی پیچیده آنهایی هستند که ابعاد وجودشان از جهت خصوصیات جسمانی، اجتماعی و روانی مورد بررسی قرار میگیرد. اشخاصی که با در نظر گرفتن این جنبهها آفریده میشوند، در واقع، اشخاصی کامل هستند که به رغم قرار گرفتن در چهارچوب کلی نمایشنامه، اعمالشان قابل پیشبینی نیست و به همین جهت در طول نمایش زنده و با طراوت خواهند بود. تماشاگر هر لحظه در بیم و امید چگونگی تصمیمگیری و رفتار آنها است. هر عملشان تازگی دارد.
اشخاص بازی ساده یا یک بعدی، که براساس منطقی سطحی و با خصوصیاتی کلیشهای خلق میشوند از چنین کیفیاتی بهدورند. رفتار و کردار ایشان کاملاً قابل پیشبینی و از قبل معین شده است. تماشاگر نه تنها میداند در هر لحظه چه عملی از آنها سر خواهد زد، بلکه به مدد کلیشههای قبلی و منطق سطحی ماهیت ثابت و ساختمان وجودی تغییرناپذیر این اشخاص، به راحتی قادر است حدس بزند که با چه وقایعی نیز روبهرو خواهند شد.»(11)
متونی در تئاتر دفاعمقدس موفق هستند که علاوه بر طرح و مضمون مناسب، شخصیتهای قابل بحث و تأثیرگذاری داشته باشند.
«نصرالله قادری، نمایشنامهنویسی موفق را در آثاری از دفاعمقدس میداند که به سه ساحت رزمنده که "جهاد با دست"، "جهاد با زبان" و "جهاد با قلب" است را در شخصیتپردازی در نظر داشته باشد.»(12) به هر ترتیب شخصیتی در متن نمایشی مناسب است که از جمیع جهات به آن پرداخت شود. گاه شخصیت چنان محکم و اُسطُقسدار است که حتی خود نویسنده و خالق اثر را مبهوت خود میسازد.
«وقتی شخصیتی متولد میشود، حتی در برابر نویسندهاش، چنان استقلالی مییابد که همه میتوانند او را در موقعیتهای دیگری تصور کنند، موقعیتهایی که نویسنده به فکرش نرسیده است. گاهی نیز میتواند به مفهومی دست یابد که هرگز در اندیشهی نویسندهاش نبوده است.»(13)
یکی از متونی که در حوزهی تئاتر دفاعمقدس اثر قابل بحث و تأثیرگذاری بوده است، نمایشنامهی "دهانی پر از کلاغ" نوشتهي جمشید خانیان است که به کرار در سراسر کشور به شکلهای مختلفی روی صحنه رفته است.
دلیل مهم ماندگاری "دهانی پر از کلاغ" به خاطر خلق شخصیتهای آن است. این نمایشنامه دو شخصیت دارد که با هم برادر هستند که پس از سالها همدیگر را پیدا کردهاند. آنها در برههای در جبهه مقابل هم بودند و برادر بزرگتر به دست برادر کوچکتر کشته میشود، اما برادر بزرگتر زنده مانده است و آن دو پس از سالها مقابل هم نشسته و از این گناه و حواشی آن با هم گفتگو میکنند.
برادر بزرگتر، رزمندهی بسیجی و کوچکتر، به طور اجبار به صحنهی جنگ کشیده شده است.
برادر بزرگتر، شخصی آرام، سردرگم، جسور و شجاع، مصمم، آگاه و جاهطلب است که همیشه با شعری خودش را آرام میکند و برادر کوچکتر، شخصی عصبی، کلافه، هیجانزده، عقیم، عبوس، ترسو، کینهجو، حسود، اعتقادی به جنگ ندارد، بیعاطفه، تودار، بیتفاوت نسبت به مسائل عاطفی، کمبود محبت مادرانه، درگیر با خود، وحشتزده، متنفر، جاهطلب و ناآگاه است که گاهی اوقات با خودش حرف میزند.
و یکی دیگر از شخصیتهای قابل باور که به نسبت در تمامی ابعاد پرداخت شده است شخصیت علی در نمایشنامهی "شبیه پدر" نوشتهی سیدحسین فداییحسین است که چهار بعد شخصیتی علی به این شغل در متن اشاره شده است:
1ـ بعد فیزیکی: 16 ساله / لباس تغزیه بر تن
2ـ بعد روانی: حساس، متعصب، نگاه کودکانه به زندگی، نپذیرفتن واقعیت شهید شدن پدر
3ـ بعد اعتقادی: مسلمان، شیعهی چهارده امامی، نگرشی کودکانه به زندگی
4ـ بعد اجتماعی: دانشآموز، طبقه متوسط، فرزند شهید
شخصیتپردازی در متون نمایشی دفاعمقدس، عنصری است که کمتر به آن اهمیت لازم را دادهاند و یکی از عمده آسیبهایی است که نمایشنامههای دفاعمقدس را دچار بحران ساخته و با حل این معضل میتوان متون تأثیرگذار با شخصیتهای ماندگار خلق کرد.
بهناز معزی با مطالعه و بررسی شخصیتپردازی در 120 متن نمایشی دفاعمقدس به نتیجهگیری ارزشمندی دست یافته است که نتیجهی آن را در پایان مقاله میآوریم:
«1ـ اغلب شخصیتها به سادگی به معنویت و شهادت میرسند که بیشتر با ارادهی نویسنده است تا کشمکش و درگیری دراماتیک، این شخصیتها هر لحظه و هر زمان و هر مکان که اراده کند، به شهادت میرسند و این ضعف عنصر باورپذیری مخاطب را از متون میگیرد.
2ـ اغلب شخصیتها، از وسط ماجرا میآیند و در پایان نمایشنامه نیز رها میشوند.
3ـ نسبت معنوی و بعد شهودی در اغلب آثار دیده میشود که یا به دلیل عدم درک نویسنده و یا زمینی پرداختن به شخصیت مینوی، شخصیتها جذابیت لازم را پیدا نمیکنند.
4ـ تأکید بر مستندات اغراق شده است و ابعاد ذهنی و معنوی باورناپذیری برای موقعیتها خلق میشوند که در جریان آن شخصیت شکل نمیگیرد.
5ـ رو بودن شخصیتها و نداشتن پیچیدگیهای لازم، خلاقیت را از خوانندهی متن میگیرد.
6ـ گاهاً شخصیتها هیچ ربطی به جنگ ندارند و اگر کلماتی که مکان و زمان جنگ را تعیین میکنند، حذف کنیم، شخصیتها در موقعیتهای دیگر هم میتوانند همان رفتار را داشته باشند.
7ـ درگیری شخصیتها بهتر از دیگر وجهههای دراماتیک نمایشنامهها پرداخت شدهاند که معمولاً هم این درگیری شخصیتها با خودشان یا کل جامعه است.»(14)