"تئاترمقاومت ملی" ایران، در راه برون رفت از بحران
هانس گئورگ گادامر، فیلسوف لهستانی، در کتاب "اندیشههایی درباب زبان وادبیات "، در بحثی پیرامون نوسازی زبان ادبی از اصطلاح "بازگشت ازتبعید"استفاده میکند. مقصود او از این اصطلاح، دستیابی به زبانی نو برای برقرارکردن ارتباطی نوست. گادامر، "بازگشت از تبعید"را به معنای "چیرگی بر بیگانگی" به کار میبرد و تنها راه"چیرگی بر بیگانگی " را نیز "فراهم کردن امکان ارتباطی نو" معرفی میکند. او برای هر متن و هر انسانی که از "تبعید " باز میگردد، یک تکلیف قطعی تعیین میکند:"سکنا گزیدن درزبانی نو". تردیدی نیست که رویکرد گادامر در مورد زبان و ادبیات، نه تنها به دنیای تئاتر و متون نمایشی متعلق به اعصار تاریخی پیشین که به نحوهی رویکرد ما به رویدادهای گذشته نیز قابل تعمیم است. به عبارت دیگر هنرمندان هر دورهای، برای جانبخشی دوبارهی به متنها(در موضوع مورد نظرما"رویدادها")ی گذشته و جلب توجه مخاطبان به آنها، نیازمند رویکردی نو هستند که پاسخگوی نیازها و پرسشهای زمانهي خود باشد. این رویکرد را، در ارتباط با بحث این مقال، این طور میتوان تأویل نمود که هنرمندان تئاتر، در ایده پردازیها و انتخاب مضمون، درونمایه، پرداخت داستان و طراحی ساختارهای متنی واجرایی آثاری که به رویداد جنگ تحمیلی مربوط میشود، با گذشت زمان، بسته به میزان فاصلهای که از سالهای اولیهی وقوع آن دارند، به رویکرد و نگاهی نو و خلق زبانی تازه و فراتر از تجربیات عاطفی و زیباییشناختی رایج در دورههای ماقبل، نیازمند هستند. به عبارت دیگر، برای اینکه صدای گذشته به گوش برسد باید آن را از درون رویدادهای زمان معاصر بیرون بکشند. به معنای دیگر، چنانکه پیتر بروک در مورد متون نمایشی گفته است، اگر فقط بگذاریم خاطرات گذشتهي ما سخن بگویند آنوقت ما و امروز ما کجا خواهد بود.
در دوران وقوع جنگ تحمیلی، به رغم سیطرهی دیرپا و عادت شدهی نوعی ناهمزمانی درواکنشِ هنرمندان به پدیدههای اجتماعی و تاریخی در ایران، نسلی از هنرمندان جوان و کمتجربه و عمدتاً ناآشنا با تجربههای نسلهای پیشین، به گونهای خودانگیخته و تحت تأثیر آرمانها و انگیزشهای وطن پرستانهی ملی- انقلابی و مذهبی،آغازگر حرکتی در حوزهی تئاتر-ابتدا در میدانهای جنگ و سپس در پشت جبههها و با پایان گرفتن جنگ درسراسرکشور- شد که از همه نظر در تاریخ تئاتر ما بیسابقه و بدیع بوده است. پدیدهای که با توجه به حمایتهای مالی و تشکیلاتی ارگانها و نهادهای فرهنگی، میرفت تا روشنگر چراغ کم سو و برخی مسائل بود:"تئاتر مقاومت". به علاوه، این جریان نوپا، اما تأثیرگذار بر روحیهی مقاومت رزمندگان و ساکنان شهرهای جنگ زده و بسیار نوستالژیک و خاطرهانگیز برای شهروندانی که مستقیم و غیرمستقیم با آسیبها وعوارض جنگ مواجه بودهاند، ناخودآگاهانه، خود را آماده میکرد تا مقدمات تحقق آرزویی را فراهم کند که طی یکصد واندی سال از پیدایی و پی افکنی تئاتر در ایران، دغدغهی خودآگاه و ناخودآگاه فعالان آن بوده است، تئاتری فراگیر و قابل دسترس برای همگان که جز اندیشیدن و پاسخ دادن به مسائل واقعی و روزمرهی مخاطبانش، درابعاد ملی و جهانی، و پرداختن به نیازهای فکری و زیباییشناختی معاصرآنها، هیچ انگیزهی دیگری ندارد. چنین تئاتری که میتوان آن را یک "تئاتر مقاومت ملی"نامگذاری کرد، نیازمند خودآگاهی، ارتقاء پیوستهی دانش و تجربهي فعالان آن، حمایتهای مالی و سخت افزاری جدی، روزآمد سازی مداوم بسترهای اجرایی وگشودگی نهادهای پشتیبان در برابر ذهن و نگاه نسلهای تازه و تازهتری بود که با گذشت زمان، ایدهها و تحلیل و تأویلهای تازه و تازهتری را به میدان میآوردند.
این جریان که درآغاز راه - ابتدا بهگونهای خودانگیخته و از دههی 60 به بعد، تحت حمایت نهادهای نظامی و فرهنگیِ-از انجام وظایف تبلیغی و تهییجی خود در جبههها و پشت جبههها، به خوبی برآمده بود و بعدها با بازنمایی دراماتیک و شبه دراماتیک فضای جبههها و توصیف و تبیین قهرمانیها وازخود گذشتگیهاي رزمندگان وبازسازی دراماتیک وشبه دراماتیک فضای پشت جبهههای جنگِ تحمیل شده به همهی اقوام ساکن این مرزو بوم، تا حدودی موفق شده بود موجی از همدلی و درک متقابل را در ابعاد ملی، در میان همهی اقوام و گروهها و طبقات اجتماعی بهوجود آورد، در ادامهی راه، و بهویژه از پایان دههی 70 و طی سالهای دههی 80 ، با ورود نسل تازهای که فاقد تجربهی بیواسطه ازجنگ تحمیلی بود و از منظری غیر تهییجی و غیرحماسی به آن مینگریست و بیش از نسل پیشین، عوارض ناشی از یک جنگ دراز مدت را در سراسر میهن، بهویژه در فرهنگ و اقتصاد بعد از جنگ کشورش لمس میکرد و زخمهای برجای مانده از آن جنگ ناخواستهی مخرب را بر روح و روان نسل خود به عینه مشاهده مینمود،از درون دستخوش التهاب شد.
نسل جدید که هم حامل تجربههای نسل پیش ازخود بود وهم درس- آموختهتراز آن وبه همین دلیل، ازتجربهها ودست یافتههای هنری وزیبایی شناختی پیشکسوتان و نام آوران پیش از انقلاب عرصهی تئاتر آگاهی بیشتری داشت، رفته رفته مورد بيمهري برخي از مدیران وحامیان این جریان آیندهسازقرارگرفت و سوء تفاهمهاي ناشي از تفاوت نگاه بين آنان و برخي که هرچند ازروی صداقت بود اما نمیتوانست هیجانات غرورآفرین وجلوههای "قدسی" وحماسی مقاومت شجاعانه اما ناگزیر یک ملت در برابر یک ارتش تا دندان مسلح شده را با واقعبینی انقلابی، اقتضاعات زمانه و آیندهنگرانه همراه نمایند. این وضعیت، مسبب تسلط بازدارندهای برحیات روبه تکامل جریانی شد که میرفت برای اولین بار درتاریخ یکصد واندی سال معاصراین ملت، چنان که شایستهی انقلاب آنها بود، برای همیشه، به ناهمزمانی مخرب دیرپا در زمینهی همپوشانی تحولات اجتماعی و کنشهای خلاقهی هنری درایران زمین پایان دهد و تاریخ تئاتر آشفتهی عمدتاً واقعیت گریز آن را، به یک تئاتر واقعاً"مقاومت"ملی متحول سازد.
کشمکش غیرقابل پیشبینی اما ناگزیر، میان ضرورتهای محتوایی، مضمونی و هنری جدید درعرصهی تئاترمقاومت ونگرشهای صادقانه اما بازدارندهی برخي نهادهای پشتیبان آن، کار را به وقفههای درازمدت درحمایت، تولید و برگزاری جشنوارههای این جریان تئاتری، تا سرحد توقف آنها و سردرگمیهای درازمدت، حتی در انتخاب عنوان برای این جریان نوظهور و انقلابی درتاریخ تئاتر ایران، میان "تئاترانقلاب ودفاع مقدس"، "تئاتر مقاومت" و"تئاتر جنگ" انجامید. عناوینی که برخی از آنها، دیگر نمیتوانستند گویای ظرفیتهای بالقوه و توانشهای فرهنگساز و تحول بخش و حتی مبانی حماسی و ملی این جریان آیندهدار در شرایط جدید باشند.
تداوم این کشمکش، در درون و بیرون، میان واقع بینی و آرمان خواهی، میان راهبری و بازدارندگی ، میان واپسگرایی و آینده نگری، میان پیشروی و ایستایی، میان گشودگی و بستگی، چنانچه ذاتی هربازنگری خودآگانهی انتقادی است، سرانجام، پس از طی فرازو نشیبها و حتی تن دادن به توقفهای ناگزیراما خردمندانه، مدیریت نهادهای ذی ربط را، چنانچه از ذات وخاستگاه انقلابی آنها انتظار میرفته است، برآن داشت تادر اقدامی شجاعانه، به بازنگری درروشهای هدایتی و مدیریتی یکسویهی خود بپردازند و با پیش قدم شدن در گفت و گویی آزاد و بی پرده با هنرمندان عرصههای گوناگون تئاتر: بازیگران، کارگردانان، طراحان، منتقدان و پژوهشگران تئاتر، مدرسان، اساتید و مترجمان و...، نگارش سندی را با عنوان "سند چشم انداز 20 ساله " برای تعیین راهکارهای تحول و روزآمدسازی این جریان تئاتری اقدام کنند. سندی که قراراست، ضمن بازتعریف و تبیین مجدد مبانی نظری این جریان تئاتری به منظور کاهش یا توقف چندگانگیها و چند پارگیهای مدیریتی، از آن، یک تئاترملی فراگیر و قابل دسترس برای عموم در شرایط تاریخی جدید، و ابزار فرهنگی روزآمدی برای رشد اقتصادی و فرهنگی شهرها فراهم کند که نگارندهی این سطور، به بهانهی نگارش این مختصر عنوان "تئاترمقاومت ملی" را برای آن پیشنهاد میکند.